دلدار بدیدی و دگر تاب نیامد گویی که دمی بر گوشه چشم تو دگر خواب نیامد با یاد دلارام تو ای لاله ی رعنا بشکفتی و پژمردی ، دگر هیچ نگفتی زیبا بگذشتی تو از این مکنت و زین جاه با خنده گذشتی تو از این وادی غم ها مهربانا چه زیبا گفتی کاین قلیل جان… بیشتر »
آرشیو برای: "شهریور 1397"
خولی ناجوانمرد آن نور آسمان را سر در تنور می کرد اما نهان ندانست آن دم که همسر او گفتا به آن شه دین ای ماه آسمانی در بیت ما چرایی آن دم که ای شه دین از تن جدا سرت شد بگرفته شد زمانی غیرت ز اهل کوفه آن ناجوان سرمست تدبیر این جفا کرد جانا نگر… بیشتر »
پیرمرد با خوشحالی وسایلی را خود وهمسرش برای دخترشان که تازه در یکی از دانشگاه های دولتی بزرگ شهر قبول شده بود بست و راهی رفتن به خوابگاه نزد دخترش شد . نزدیک خوابگاه که شد اندکی ایستاد تا جانی تازه کند . او که روستایی بود و کشاورز سالیانی دراز در… بیشتر »
پدر و مادر با خوشحالی کادویی را که برای تولد دخترشان لعیا خریده بودند به او نشان دادند . یک گردنبد طلای بسیار زیبا و قیمتی. لعیا بسیار خوشحال شد و از پدر و مادر تشکر کرد . فردای آن روز لعیا به همراه یکی از دوستان هم دانشکده ای اش به نام زهره که… بیشتر »
نسیم نیم نگاهی به چهره بیمار دخترش شقایق انداخت .گویی هرلحظه وجودش بود که روی تخت بیمارستان ذره ذره آب می شد . شقایق دختر ده ساله نسیم چند ماهی بود که دچار عارضه قلبی شده بود و قرار بود امروز تحت عمل جراحی قرار گیرد عملی که پزشکان گفته بودند ریسک… بیشتر »
آخرین نظرات