شاهد شیرین سخن
ای شاهد شیرین سخن و ماه وش عشق
شمسی و قمر در سر تو تاب و تب عشق
دیدار رخت حسرت هر روز و شب من
جانا شب یلدای مرا صبح تو باشی
بر درگه تو من بنشینم به گدایی
نور دو چشمان ترم لطف نما ، مرحمتی گوشه چشمی و نگاهی
خورشید به رخسار تو خندید بسی چند
آسمان از کرم تو گرفته است دو صد پند
تا لعل رخت را بنمایی تو جانا
شمع شوم سوخته در راه تو جانا
آخرین نظرات