بازار عشق
درصف بازار عشق سوته دلی بینوا
چهره زغم ها بشست ، رنگ رخش تازه شد
تا همه جان هدیه کرد بهر رخ لیلی اش
جام بقا دادنش چو ماه تابنده شد
شاهد شبگیر هم درپی دیدار اوست
نرگس چشمان او همچو بهاری شگرف
در ره یارش بداد هستی خود ،جان دل
طبیب بازار عشق نسخه ز او می گرفت
ای که بیقرار در پی دیدار یار
نایل وصلش شدی ، صد آفرین بر تو یار
آخرین نظرات