سرمشق بهاری

کلاس اول که بودم وقتی حروف الفبا رایادگرفتم شور وشوق عجیبی وجود کودکانه ام رافراگرفته بود این شوق وشور دوچندان شد وقتی فهمیدم الفبای زندگی در یک کلمه سه حرفی خلاصه می شود ... خدا . این وبلاگ شامل داستان های کوتاه اخلاقی و دینی، شعر ،احکام فقهی و ..
 خانه تماس با ما تماس  ورود
لبخند آسمان
ارسال شده در 30 بهمن 1397 توسط جهانتيغي در کعبه دل

آسمان امشب چه بزمی داشتی

ماهرویی ، عاشقی مهمان توست

صد هزاران دل به حسرت در پی اش

غافلی جانا تو گویی از دلش

دل اسیر دلستانی بس بزرگ

چشمایش  جان  فریب است و شگرف

او کرشمه می کشد با صد فریب

می شود در راه معشوقش شهید

جان جانان  بزم خوبابت بهشت

یاسمین رو ، نیک رو ، نیکو سرشت

بوده ای شاگرد اول در کلاس

همدمت بوده صدای پای یاس  

 

جان فریب شهید لبخند آسمان نظر دهید »
ردپای الماس ها
ارسال شده در 23 بهمن 1397 توسط جهانتيغي در محرم اسرار

 

 

خورشید وسط آسمان تب کرده بود ، گر گرفته بود داشت می سوخت ، ناله می کرد صدایش تا به آسمان می رسید شیرمرد بیشه تقوا  با گام های استوار قدم برمی داشت ، به سمت مقر حکومت  حرکت می کرد ماهتاب از شرم حضور اوبه آسمان پناه برده بود  رسيدگى به شكايات را شخصا به عهده مى گرفت . شصت سال از سنین مبارکش می گذشت. نقاش عشق برروی گونه هایش ، تصویری از نماز اطلسی ها و سایبانی از عدالت و تقوا کشیده بود .  مگرشیرحق پیر میگردد ! روزهاى بسيار گرم كه معمولاً مردم ، نيمروز در خانه هاى خود استراحت مى كردند او در بيرون دارالاماره در سايه ديوار مى نشست كه اگر احيانا كسى شكايتى داشته باشد بدون واسطه و مانع شكايت خود را تسليم كند. گاهى در كوچه ها و خيابانها راه مى افتاد، تجسس مى كرد ، اوضاع عمومى را از نزديك تحت نظر مى گرفت درآن روز هنگامی که به مقر حکومت رسید
چشم امام به زنی افتاد که جلو دارالاماره ایستاده بود غنچه شادی درنگاهش مرده بود .  کاروان اندوه به خیمه گاه چشمانش  پناه آورده بود. همينكه چشم زن به امیرمؤمنان افتاد جلو آمدوگفت :شكايتى دارم                                                                                                          شوهرم به من ظلم كرده ، مرا از خانه بيرون نموده است  ، تهديد به كتك كرده و اگر به خانه بروم مرا كتك خواهد زد.  ای سایبان عدالت، هادی شفاعتگر  اكنون به دادخواهى نزد شما آمده ام               

 امام گفت : بنده خدا  الا ن هوا خيلى گرم است . صبر كن عصر هوا قدرى بهتر بشود. خودم به خواست خدا با خواهم آمد و ترتيبى به كار تو   خواهم   داد                                                                                                                                                                                                                                                                                                                

-اگر توقف من در بيرون خانه طول بكشد، بيم آن است كه خشم او افزون گردد و بيشتر مرا اذيت كند.
امام لحظه اى سر را پايين انداخت ، سپس سر را بلند كرد در حالى كه با خود زمزمه مى كرد و مى گفت :((نه به خدا قسم ! نبايد رسيدگى به دادخواهى مظلوم را تأخير انداخت ، حق مظلوم را حتما بايد از ظالم گرفت و رعب ظالم را بايد از دل مظلوم بيرون كرد تا به كمال شهامت و ترس و بيم در مقابل ظالم بايستد و حق خود را مطالبه   كند.  بگو ببينم خانه شما    كجاست . زن نشان خانه خود را داد

        
امام به اتفاق آن زن به در خانه شان رفت ، پشت در ايستاد و به آواز بلند فرياد كرد:((اهل خانه ! سَلامٌ عَلَيْكُمْ)).
جوانى بيرون آمد  بسان کوهی می مانست سلطان خشم در نهان خانه لبش بزمی برپاکرده بود کوچه باغ دلش به روی عشق و محبت بسته شده بود در طوفان غرور اسیر گشته بود ، ساحلی ندیده بود جوان  كه شوهر همين زن بود.  امام على را نشناخت ، ديد پيرمردى كه در حدود شصت سال دارد، به اتفاق زنش آمده است . فهميد كه  همسرش اين مرد را براى حمايت و شفاعت با خود آورده است ، اما کلامی نگفت .  امام فرمود: اين بانو كه زن تو است از تو شكايت دارد، مى گويد: تو به او ظلم و او را از خانه بيرون كرده اى . به علاوه تهديد به كتك نموده اى من آمده ام به تو بگويم از خدا بترس و با زن خود نيكى و   مهربانى   كن      
 شما را کاری نیست كه من با زنم خوب رفتار كرده ام يا بد! بلى من او را تهديد به كتك كرده ام ، اما حالا كه رفته شما را آورده و از جانب او حرف مى زنید  او را زنده زنده آتش خواهم زد.   امام از گستاخى جوان برآشفت ، دست به قبضه شمشير برد و از غلاف بيرون كشيد، آنگاه گفت : من تو را اندرز مى دهم و امر به معروف و نهى از منكر مى كنم ، تو اين طور جواب مرا مى دهى ، صريحا مى گويى من اين زن را خواهم سوزاند، خيال كرده اى دنيا اين قدر بى حساب است 
فرياد  امام كه بلند شد مردم عابر از گوشه و كنار جمع شدند، هركس كه مى آمد در مقابل  امام تعظيمى مى كرد و مى گفت : اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميَرالْمُؤْمِنينَ  پیشوای علم و ادب با روی گشاده جواب کوچک و بزرگ را می داد
جوان مغرور، تازه متوجه شد با چه كسى روبرو است ،   با خود گفت : چه کرده ای با خود . او کسی است ذوالفقار بر دستانش بوسه زده است ، صبر غصه دار قصه شب های اوگشته است ابرهای خجلت و حیا بر بالای سر جوان شروع به باریدن کرد و از روی گونه های جوان جاری گشت - يا اميرالمؤمنين مرا ببخش ، به خطاى خود اعتراف مى كنم . از اين ساعت قول مى دهم مطيع و فرمانبردار همسرم  باشم ، هرچه فرمان دهد اطاعت كنم .
  کلید درگاه عشق  رو كرد به آن زن و فرمود :  اكنون برو به خانه خود، اما تو هم مواظب باش كه طورى رفتار نكنى كه او را به اين چنين اعمالى وادار كنى

بوسه ذوالفقار سلطان خشم نماز اطلسی ها نظر دهید »
نگاه ارغوانی
ارسال شده در 16 بهمن 1397 توسط جهانتيغي در کعبه دل

 

 

یاس من بر من تو هستی تکیه گاه

چهره ماهت چرا پنهان می کنی

کن به من جانان من  آخر نگاه

مدتی دارم به سینه حسرتی

تا کنم دمی من  با تو صحبتی

ای بهار من نرو از پیش من

بعدتو دلدادگی شد کیش من

رخصت ای بانو بهار خرمّم

بهترین یارم ،انیس و همدمم

بی وجود تو خزان است این بهار

بعد تو رفته است از دلها قرار

شاهدی معشوق من ای شاه عشق

بهترین یارم فنا شد در راه عشق

بهار خرم نگاه ارغوانی چهره ماه نظر دهید »
کوچه باغ عشق
ارسال شده در 10 بهمن 1397 توسط جهانتيغي در سبدهای نیلوفری

 

 

 

در کوچه باغ عشق دری بود

 سوزانده شد از جور و از کین

در پشت در یک نسترن بود

او را بچید و خنده سر داد

گویی ندید سردار تنها یارش به پشت در فنا شد

اسرار خود با محرمش گو چاه است جانا محرم راز

بعد از غروب یاس زیبا ،  دنیا کویر سرد و بی روحست

خورشید غم کردش طلوع باز از هجر لاله ماتمی برپاست

 

محرم اسرار نسترن کوچه باغ عشق نظر دهید »
دلداده ی عشق
ارسال شده در 11 دی 1397 توسط جهانتيغي در سبدهای نیلوفری

 

نسیم آمد وجودم سربه سر ازبوی او مست

بهاران شد دلم از غصه ها رست

سحرگاهی دلم را شاد گرداند 

چو  او این دفترش آغاز بنمود

نوشتم هر چه بودش ، هرچه هستش

زبوی وصل تو سرمست گشته

بهارا در قلب من کینه بخشکان 

بخشکان غنچه های غم بخشکان 

 

 

 

 

 

 

 

 

بوی وصل سحرگاه نسیم نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10

آخرین مطالب

  • خروش خورشید
  • عطر نرگس ها
  • درمسیر آلاله ها
  • افسون روزگار
  • چشمان آبی یک رود
  • قافله سالار عشق
  • لبخند آینه ها
  • سفیرثانیه ها
  • بازار عشق
  • شاهد شیرین سخن

آخرین نظرات

  • زكي زاده  
    • مائده
    در صحنه آب رسانی حضرت ابوالفضل علیه السلام
  • جهانتيغي  
    • سرمشق بهاری
    در امام والا
  • جهانتيغي  
    • سرمشق بهاری
    در امام والا
  • Mim.Es  
    • قدم‌های عاشـ ـقی
    • کویرم تشنه باران
    در امام والا
  • زكي زاده  
    • مائده
    در امام والا
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در گنج پنهان
  • مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر  
    • مرکز تخصصی نرجس خاتون (س)شاهين شهر
    در گنج پنهان
  • جهانتيغي  
    • سرمشق بهاری
    در تبسم عشق
  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در تبسم عشق
  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در حریم دوست
  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در تبسم عشق
  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در حریم دوست
  • جهانتيغي  
    • سرمشق بهاری
    در تبسم عشق
  • نگار  
    • طلبه نگار
    در تبسم عشق
  • جهانتيغي  
    • سرمشق بهاری
    در سرباز وطنی
  • Mim.Es  
    • قدم‌های عاشـ ـقی
    • کویرم تشنه باران
    در سرباز وطنی

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

سرمشق بهاری

کلاس اول که بودم وقتی حروف الفبا رایادگرفتم شور وشوق عجیبی وجود کودکانه ام رافراگرفته بود این شوق وشور دوچندان شد وقتی فهمیدم الفبای زندگی در یک کلمه سه حرفی خلاصه می شود ... خدا . این وبلاگ شامل داستان های کوتاه اخلاقی و دینی، شعر ،احکام فقهی و ... می باشد . باشد که راهگشای کسانی گردد که در مسیر رسیدن به سر منشا همه عشق ها و خوبی ها ، در مسیر رسیدن به حقیقت خویش گام بر می دارند
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • محرم اسرار
    • کعبه دل
    • سبدهای نیلوفری
  • رسانه
  • مادرانه
  • مادرانه
  • حماسه 9 دی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان