نسیم آمد وجودم سربه سر ازبوی او مست بهاران شد دلم از غصه ها رست سحرگاهی دلم را شاد گرداند چو او این دفترش آغاز بنمود نوشتم هر چه بودش ، هرچه هستش زبوی وصل تو سرمست گشته بهارا در قلب من کینه بخشکان بخشکان غنچه های غم بخشکان بیشتر »
آرشیو برای: "دی 1397"
آسمان دلش گرفته بود بغضش ترکید ، رحمت بیکران دوست بر سر زمینیان فرود می آمد ثریا از پشت شیشه نظاره گر قطره های باران بود که همچون درّ گرانبها بر زمین فرود می آمد غرق در افکار خویش بود ، خاطرات گذشته بسان آلبومی بی انتها در پیش چشمانش ورق می خورد… بیشتر »
آخرین نظرات