آسمان دلش گرفته بود بغضش ترکید ، رحمت بیکران دوست بر سر زمینیان فرود می آمد ثریا از پشت شیشه نظاره گر قطره های باران بود که همچون درّ گرانبها بر زمین فرود می آمد غرق در افکار خویش بود ، خاطرات گذشته بسان آلبومی بی انتها در پیش چشمانش ورق می خورد بیش از پنجاه سال از عمرش می گذشت بر روی پیشانی اش خطوطی از ایثار و گذشت و مهربانی و صبر و وفا نقش بسته بود که بیانگر این سالیان بود چند ماهی بود که پسر کوچکش نیز سر و سامان گرفته بود و فصلی نو در زندگی او و همسرش رقم خورده بود. آری فصل به ثمر نشستن نهال های زندگی شان بود دراین سالها مشکلات بسیاری را پشت سر گذاشته بود مشکلاتی که جز با ایمان و توکل به به لطف بی انتها ی دوست حل آنها ممکن نبود در همین افکار بود که صدای زنگ در به صدا در آمد دخترش سیما بود بسان درخت خزان زده شده بود در چشمانش غنچه های عشق و امید پر پر گشته بود از او پرسید دخترم چه شده که اینچنین افسرده و غمین به اینجا آمدی سیما رو به مادر کرد و گفت : مادر جان دیگر از زندگی خسته شده ام دختر سه ساله ام ترنم مدام در خانه بهانه گیری می کند به طوری که در طی روز مجبور می شوم به محل کار حمید همسرم زنگ بزنم . و او را در جریان ماجرا بگذارم . او هم اصلا توجهی به من و زندگی مان ندارد و مشغول کار خویش است گویی که ترنّم تنها فرزند من است امروز که از محل کار به منزل آمد به او گفتم که دیگر تحمل این زندگی را ندارم و به آن آشیان غربت را ترک کرده و به اینجا آمدم ثریا خانم بعد از شنیدن حرف های سیما گفت : دخترم خدا برای هر یک از زن و مرد در زندگی وظایفی قرار داده است وظیفه مرد تامین مایحتاج همسر و فرزندان است و وظیفه زن رسیدگی کردن به امور منزل و تربیت فرزندان . اگر بدانی خداوند عادل حکیم برای هریک از امور چه اجرهایی را در نظر گرفته است ؟ مادری که خدا بهشت برینش را به او وعده داده است و او را همچون شهید و مجاهد در خود قلمداد کرده است جز با صبوری و گذشت و داشتن روحیه ای والا در تربیت فرزندان شکل نمی گیرد دخترم همسر تو هم در قبال تو و فرزندت وظایفی دارد این که تو به محل کارش تماس بگیری و از زندگی شکایت کنی چیزی جز آزردگی خاطر به بار نمی آورد . تو آینه فرزندت هستی دخترم مراقب باش با او چه طور برخور می کنی زندگی فراز و نشیب های بسیاری دارد که مسیر را برای سعادت و تکامل آدمی هموار می کند به جای گریختن از آن ها باید با تلاش و پشتکار و توکل به ذات بی انتهای حق با آنها روبرو گشت به خانه ات باز گرد و بیهوده آشیان زندگی ات را آن آشیان مهر و محبتی که ملائک به گردش طواف می کنند به کام خود و همسرت تلخ نکن . همسرت انتظار دارد وقتی به منزل می آید با چهره گشاده و روی خوش تو مواجه شود . سیما نگاهی به مادر کرد و راست می گویی مادر جان در این مدت چه قدر در حق همسر و فرزندم کوتاهی کردم به خانه ام باز می گردم و زندگی تازه ای آغاز می کنم . ثریا خانم نگاهی به صورت سیما انداخت چهره اش خزان گرفته نبود در چشمانش اطلسی ها و شقایق ها رخ نمایانده بودند . سیما باچهر ه ای خوشحال و امیدوار منزل مادر را ترک کرد وثریا خانم خوشحال تر از او بود آخر او مادر بود ، دلش به وسعت دریا بود بیکران تر از نسیم .
آخرین نظرات