شب مهتابی و دل انگیزی بود نیلوفر ازپنجره اتاق بیرون را تماشا می کرد و به حرفهای مادر فکر می کرد آن سال قرار بود نیلوفر در کنکور شرکت کند مادرش گفته بود دخترم تومعلم خیلی خوبی می شوی. مادر دوست داشت یگانه دخترش معلم شود.نیلوفر اما دوست همراه بهترین… بیشتر »
آخرین نظرات