بر سنگ مزار جوانی بنوشتند چنین بیچاره جوانمرگ شد و هیچ ندید مادر که دیده تر بهر جوانش نموده بود دایم به ورد زبانش این بود که جوانی ستوده بود دفتر ز بهر او ورقی تند خورده بود . زیبایی رخش هوش از سرها ربوده بود بابا ز بعد مرگ او بیمار گشته بود با این… بیشتر »
کلید واژه: "جواني"
پیام که شور و شوق جوانی در چهره اش موج می زد نگاهی به پیرمرد بغل دستی خود کرد و به او گفت : حاج آقا خدا یعنی چه پیرمرد نگاهی با تعجب به او کرد و گفت : این چه سوالی است که می پرسی خدا یعنی آنکس که ما را آفرید ، همان که در نماز خود به یگانگی اش شهادت می… بیشتر »
آخرین نظرات